Site icon وبلاگ پیام گستر

نکات طلایی فیلم مانیبال (Moneyball)؛ تحلیل فیلم مانیبال با رویکرد مدیریت و کارآفرینی  

تحلیل فیلم مانیبال برای مدیران و کارافرینان

فیلم با یک جمله از قهرمان افسانه‌ای بیسبال آمریکا شروع می‌شود: “باور کردنی نیست که درباره بازی که تمام عمرت کرده‌ای چقدر کم می‌دانی”. این جمله، به مخاطبان فیلم می‌گوید، حتی در مورد آنچه انجام داده‌اید و تصور می‌کنید در آن تجربه کافی دارید هم، شاید در اشتباه باشید.

فیلم مانیبال داستان مدیر یک تیم بیسبال را روایت می‌کند که نهایت تلاش خود را می‌کند تا تیمش را از بحران نجات دهد و در این مسیر چالش‌ها و مشکلاتی را پشت سر می‌گذارد که برای او همراه با تحولات شخصیتی هم است.

این فیلم آموزه‌های زیادی در حوزه مدیریت، کارآفرینی، فروش و بازاریابی دارد و ما در این مقاله سعی کرده‌ایم نکات مهم فیلم را از دیدگاه‌های مختلف استخراج کنیم. در ادامه این مقاله با ما همراه باشید:

آنچه در فیلم مانیبال (Moneyball) می‌بینید

مانیبال فیلمی درباره تیم بیسبال اُکلند و بازی‌های این تیم در سال ۲۰۰۲ است. بیلی بین با بازی برد پیت مدیر عامل باشگاه است و تیمش نه تنها نتایج خوبی را کسب نکرده است؛ بلکه در انتهای فصل سه تا از بهترین بازیکنان و در واقع ستاره‌های تیمش را هم از دست می‌دهد.

بیلی در سن ۱۸ سالگی، در حالی که بورسیه کامل دانشگاه استنفورد- یکی از ۱۰ دانشگاه برتر دنیا- را گرفته است، پیشنهاد بازی در تیم بیسبال نیویورک را هم دریافت می‌کند. او به خاطر پول، تحصیل را رها می‌کند و وارد تیم بیسبال نیویورک می‌‌شود؛ اما بعد از چند سال متوجه بزرگ‌ترین اشتباه زندگیش می‌شود. او اصلا برای بیسبال ساخته نشده بود و نتوانست هیچ موفقیتی را در این زمینه به دست بیاورد. حالا بیلی که این تجربه شکست را در پرونده خودش دارد، می‌خواهد با موفقیت تیم اُکلند خودش را ثابت کند.

آغاز فصل جدید نزدیک است، تیم بودجه محدودی دارد و او باید تیم خودش را جمع کند. استعدادیاب‌های تیم با نگاه قدیمی و سنتی، به دنبال بازیکن‌های خوش‌چهره و خوش‌اندام و حتی بازیکن‌های آشنا هستند؛ اما بیلی بین به دنبال روش‌های جدید و استفاده از استراتژی‌های مناسب است. در همین مسیر، با جوانی به نام پیتر برند آشنا می‌شود. او فارغ‌التحصیل اقتصاد و یک آنالیزور قوی است و شخصیت جالب و پیچیده‌ای دارد. پیتر، با «تئوری مانیبال» که توسط بیل جیمز در کتابی به همین نام معرفی شده بود به کمک بیلی بین می‌آید و تلاش می‌کند بر اساس تحلیل‌های آماری بازیکنان جدیدی را انتخاب و معرفی نماید.

تئوری مانیبال، با استفاده از آمار و ارقام، بازیکنانی را شناسایی می‌کند که علی‌رغم داشتن استعداد، دست کم گرفته شده‌اند و قیمت پایینی دارند. در نتیجه استفاده از این تئوری، با بودجه بسیار محدود باشگاه و در بین ناباوری و مخالفت استعدادیاب‌های تیم، سه بازیکن خریداری می‌شود. آرت مربی تیم، این روش بیلی را نمی‌پذیرد و تیم به طور مرتب شکست می‌خورد. بعد از یک بازی‌ که تیم شکست خورده، بیلی وارد رختکن می‌شود و بازیکنان حرفه‌ای و کلیدی تیم را در حال رقص و پایکوبی می‌بیند و به شدت آن‌ها را سرزنش و در یک اقدام غافل‌گیرانه دو نفر از آن‌ها را اخراج می‌کند.

در نتیجه آرت مجبور به استفاده از بازیکنان جایگزینی که با روش بیلی به تیم آمده‌اند؛ می‌شود و تیم روی دور پیروزی‌های پشت هم قرار می‌گیرد. تیم اوکلند با ۲۰ برد پی‌در‌پی، یک رکورد در تاریخ بیسبال جهان ثبت می‌کند؛ اما در آخرین بازی در جام حذفی شکست می‌خورد و قهرمان نمی‌شود و در این مرحله، انتقادها نسبت به شیوه‌ی بیلی بین شروع می‌شود و حتی همه می‌گویند که بردهای قبلی او شانسی بوده است.

بعد از این اتفاقات، تیم بزرگ «رد ساکس» به بیلی پیشنهاد مبلغ زیادی را برای مدیر عاملی می‌دهد؛ اما بیلی این پیشنهاد را قبول نمی‌کند و در تیم اوکلند می‌ماند و سال بعد هم همین روش را پیش می‌گیرد و باز هم موفق به برد نهایی نمی‌شود؛ ولی تیم ساکس با استفاده از همان تکنیک، جام را برنده می‌شود.

نکات مدیریتی فیلم مانیبال

۱- صورت مساله را بفهمید و آن را تا حد امکان ساده کنید

قبل از اقدام به حل یک مشکل یا مساله، با خودتان فکر کنید و ببینید مشکل را به درستی شناسایی کرده‌اید با خیر. اگر شما صورت مساله را به درستی درک نکرده باشید، راه حل درست را هم پیدا نخواهید کرد. پس از فهم صورت مساله، سعی کنید آن را برای خودتان ساده کنید. در این صورت امکان تجزیه و تحلیل آن، آسان‌تر خواهد بود. این موضوع باعث می‌شود بتوانید زمان خود را هم به خوبی مدیریت کنید.

در یکی از سکانس‌های فیلم، کمیته فنی (استعداد‌یاب‌ها) تیم اوکلند، دور هم جمع شده‌اند و در حال بررسی وضعیت تیم هستند. آن‌ها فکر می کنند که مشکل را می‌دانند. ولی بیلی بین  سعی دارد آن‌ها را قانع کند که مشکل واقعی چیست و به آن‌ها می‌گوید شما حتی نمی‌دانید مشکل کجاست و دارید برای آن راه حل ارائه می‌دهید؟

 ۲- متفاوت‌تر از همیشه نگاه کنید

همیشه به یک موضوع مشخص، از زوایای مختلف و با رویکردهای متفاوت نگاه کنید. اکثریت همیشه درست نیست؛ اما همه ما دوست داریم که بپذیریم، چون بقیه یک کار را انجام می‌دهند، پس حتما درست است.

 بیلی بین مجبور شد در مورد بازی بیسبال متفاوت فکر کند. او بودجه زیادی برای خرید بازیکنان خوب و بزرگ نداشت، پس روی آن چیزی که وجد داشت، متمرکز شد و سرمایه‌گذاری کرد. او داده‌ها را متفاوت از بقیه، تجزیه و تحلیل کرد و جایی سرمایه‌گذاری کرد که که رقبا متمرکز نبودند. مثل وقت گذاشتن برای پیدا بازیکنان بزرگ دبیرستانی.

نگاه کردن به یک موضوع از جنبه‌ها و رویکردهای مختلف باعث می‌شود، دست شما برای انتخاب راه‌حل‌های متنوع باز باشد.

برای مثال پیتر در فیلم می‌گوید ریاضیات هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کند. اما می‌بینید که تحلیل‌ها همیشه درست نیستند. چون تیم اکلند بر خلاف ۲۰ پیروزی پیاپی، بازی اخر را باخت و قهرمان نشد. البته که این، دلیلی بر غلط بودن ریاضیات نیست، چون در ریاضی فقط یک جواب درست وجود دارد. دلیل این بود که او برنامه مناسب داشت ولی در اجرا ضعیف بود.

در مدیریت و بازاریابی هم نگاه صفر و یکی وجود ندارد. می‌توان، ده‌ها راه درست را با توجه به شرایط و امکانات پیش گرفت.

۳- شنونده خوبی باشید و از فرصت‌های جدید استقبال کنید

سعی نکنید در هر جمعی سخنران باشید. این کار، فرصت تجربه‌های جدید را از شما می‌گیرد. گوش دادن به مراتب بهتر از صحبت کردن است. شما همیشه باید برای گوش دادن به حرف‌های دیگران داوطلب و جویای نظرهای آن‌ها باشید.

در فیلم می‌بینیم که بیلی به حرف‌های پیتر اعتقاد دارد و به دانش او اعتماد می‌کند در حالی که او تازه، کار حرفه‌ای خودش را شروع کرده است.

۴- فاصله میان واقعیت و تصور را به خوبی درک کنید

شما نسبت به افراد و کارهای مختلف، تصورات متفاوتی در ذهن دارید؛ ولی باید نسبت به تفاوت‌ها آگاه باشید تا برای شما دردسرساز نشود. اگر تصمیم‌ها و کارهای شما بر اساس ذهنیات و تصورات شما باشد، ریسک بالایی برای شما خواهد داشت.

در طول فیلم شما شاهد تأثیرات عمیق پیتر بر بیلی هستید. او تلاش می‌کند تا منطق ریاضی را با منطق ادراکی بیلی، جایگزین کند. بنابراین، معیار سنجش افراد نباید صرفا بر اساس ذهنیات شما باشد و لازم است در این زمینه حرفه‌ای رفتار کنید.

۵- به دنبال خلاقیت و نوآوری باشید

ممکن است شما فکر کنید چون رقبایتان امکانات بیشتری در اختیار دارند، پس شانس بیشتری هم خواهند داشت؛ اما این موضوع را فراموش نکنید که شما با ایده‌های جدید در کسب و کار خود می‌توانید پیشرفت کنید و حتی فراتر از تصور ظاهر شوید.

شما به عنوان یک بازاریاب، کارشناس فروش، کارافرین، مدیر و… لازم است همیشه خلاقیت و نوآوری را به عنوان یک برگ برنده در نظر داشته باشید.

در فیلم می‌بینیم که بیلی بودجه کافی برای خرید بازیکنان حرفه‌ای ندارد و شاید شانس کمی برای پیروزی داشته باشد با این حال با نوآوری‌های دستیارش پیتر می‌تواند برترین تیم‌های لیگ را هم شکست دهد.

۶- انتقادپذیر باشید و درست انتقاد کنید

اگر می‌خواهید انتقاد کنید، با توجه به ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری مخاطب موردنظر، بهترین روش را برای این کار انتخاب و شفاف و روشن صحبت کنید و پس از مطرح کردن نقد، تا حد امکان راه‌حل‌های پیشنهادی خود را هم بگویید تا با واکنشی مثبت رو به رو شوید. از طرفی باید این امکان را هم برای دیگران فراهم کنید که بتوانند، از شما انتقاد کنند.

شما در فیلم، انتقادهای درست بیلی درباره اشتباهات پیتر را می‌بینید که یک انتقاد خوب و سازنده چه شرایطی دارد.

۷- انعطاف‌پذیر باشید

یکی از اصول موفقیت این است که بتوانید در زمان مناسب تغییر لازم را ایجاد کنید. در یکی از سکانس‌های این فیلم، بیلی اشاره می‌کند که «یا بمیر یا سازگار شو» و این نشان از تغییرپذیری او دارد. در واقع بیلی خود را برای تغییر آماده کرده بود و برای پذیرش نقاط ضعفِ مدیریت خود، داوطلب بود.

این موضوع می‌تواند به شما ثابت کند که برای موفقیت باید تغییر کنید.

۸- به قضاوت‌های غیرمنصفانه افراد دیگر توجه نکنید

در عین حال که باید شنوای پیشنهادها و انتقادهای دیگران باشید؛ اعتماد به نفس بالایی هم باید داشته باشید و به خودباوری رسیده باشید تا نظر مخرب دیگران تاثیری در کار، پیشرفت و موفقیت شما نداشته باشد. بدون شک شما در مسیر حرفه‌ای خود با چنین مسائلی مواجه شده یا خواهید شد، پس مثل شخصی اصلی فیلم از کنار آن‌ها بگذرید.

بیلی هم به علت نتایج ناامید‌کننده، با انتقادهای بسیاری مواجه و نظرهای منفی درباره او زیاد بود. اگر او می‌خواست، به آن‌ها بها دهد، باید کارش را رها و شغل دیگری برای خودش انتخاب می‌کرد.

۹- گام به گام پیش بروید

تمرکز خود را روی کارهای پیش رویتان بگذارید و از رویاپردازی بیش از حد پرهیز کنید. یکی از دلایل موفقیت بیلی در فیلم، عدم توجه به جدول امتیازات و مقایسه تیمش با دیگر تیم‌ها بود. او فقط به بازی بعدی خود توجه می‌کرد و همین موضوع باعث شد تا به تدریج جایگاه بهتری در جدول پیدا کند.

حتی در ابتدای برنامه جدید که بر اساس اطلاعات کمی و تحلیل‌های ریاضی است؛ چند شکست پشت سر هم دارد؛ ولی بیلی و پیتر به ملاقات مدیر اصلی باشگاه می‌روند و توضیح می‌دهند که مطابق پیش‌بینی‌ها، بردها از هفته هشتم به بعد شروع می‌شود. مدیر هم اطمینان می‌دهد که از او پشتیبانی خواهد کرد.

۱۰- همیشه در جستجوی یادگیری و پیشرفت باشید

اگر به دنبال موفقیت هستید، زمینه‌های پیشرفت و یادگیری برای خودتان فراهم کنید. شبکه ارتباطی بسازید، مطالعه کنید، دانش خود را به روز نگه دارید و برای توسعه فردی و افزایش مهارت‌های خودتان وقت بگذارید.

در خیلی از صحنه‌های فیلم، تاثیر بیلی و پیتر را بر یکدیگر می‌بینید که در نهایت باعث بهبود عملکردشان شد. برای مثال رفتار بیلی با بازیکنان در هنگام اخراجشان از تیم و یا طرز برخورد پیتر با بازیکنان درس‌هایی بود که این دو از هم گرفتند.

۱۱- از شکست نترسید و فرار نکنید

هیچ‌وقت تضمینی برای پذیرفته شدن ایده‌ها از سوی دیگران وجود ندارد. هر چند که شاید، آن ایده کامل و بدون نقص باشد. بیلی و پیتر ایده‌هایی را در مورد چینش بازیکنان، آنالیز و… مطرح کردند که از سوی دیگران مورد قبول نبود و از نظر آن‌ها احتمال شکست، خیلی زیاد بود. اما این مخالفت باعث کمرنگ شدن فعالیت این دو نفر نشد و حتی انگیزه بیشتری ایجاد کرد.

۱۲- فراتر از محدودیت‌های ذهنی خود فکر کنید

در صحنه‌ای ماندگار از فیلم، یکی از بازیکنان چاق تیم ضربه‌ای به توپ می‌زند و بعد با تلاش زیاد می‌دود تا خود را به ایستگاه اول زمین برساند؛ ولی ضربه‌ی او توپ را به میان تماشاچیان فرستاده بود و خودش هنگامی متوجه این موضوع شد که روی زمین افتاد و بازیکنان دیگر، به او گفتند که چه کار بزرگی انجام داده است. محدودیت ذهنی این فرد که به خاطر چاقی زیاد، تنها به فکر رسیدن به ایستگاه اول بود مانع از این می‌شد که او به این فکر باشد که می‌تواند با ضربه‌های قوی خود بر این محدودیت غلبه کند.

یا در سکانس دیگری از فیلم، بیلی بین در ابتدای مسیر ورزشی خودش و به خاطر پول، تصمیم گرفت که بورسیه دانشگاه استنفورد را رها کند و وارد بیسبال شود. ولی او نتوانست به‌عنوان بازیکن، موفقیت چندانی در این زمینه به دست بیاورد. او می‌گوید: “یک بار به خاطر پول تصمیم اشتباه گرفته‌ام و قسم خورده‌ام که دیگر هیچ‌وقت این کار را نکنم.” به همین دلیل، وقتی یک باشگاه دیگر پیشنهاد ۱۲ میلیون دلاری به او می‌دهد آن را نمی‌پذیرد.

۱۳- رویا و هدف داشته باشید و زمین بازی‌ خود را مشخص کنید

شما می‌‌خواهید تغییر ایجاد کنید، پیشرفت کنید، موفق شوید و… هرکدام از این موارد که رویای شما باشد، باید برای رسیدن به آن تلاش کنید. این رویای شماست که مسیر حرکت شما را مشخص می‌کند.  

در قسمت‌های پایانی فیلم، بیلی می‌گوید: “من برای بردن کاپ قهرمانی اینجا نیستم، من برای تغییر اینجا هستم. اگر آخرین بازی را برنده نشویم، مردم ناراحت می‌شوند، همه زحمات هدر می‌رود، مردم ما را فراموش می‌کنند و تیم دیگری قهرمان می‌شود؛ اما اگر با این تیم و بودجه برنده شویم، یک تغییر در این بازی به وجود آورده‌ایم و من این تغییر را می‌خواهم.”

۱۴- به اعداد و نتیجه فکر کنید

در دنیای کسب‌و‌کار نتایجی که به دست می‌آورید؛ مهم هستند نه چالش‌هایی که از سر گذرانده‌‎اید و پیش رو دارید. به اعداد واقعی توجه کنید و به آنچه که می‌بینید و می‌تواند فریبنده باشد؛ اعتماد نکنید. بیلی بین دستیاری استخدام کرد که به اعداد نگاه می‌کرد و نه بازیکنان. در حالی که سایر تیم‌های لیگ روی بازی‌های خانگی و میانگین ضربه‌های موفق تمرکز کرده بودند. بیلی فقط به طور متفاوتی به اعداد نگاه نمی‌کرد ، بلکه به دنبال اعداد مناسب هم بود.

۱۵- فرهنگ سازمانی مهم است

چند بار درگیر یک سازمان سمی شده‌اید؟ فرهنگ سازمانی موضوعی است که در کسب‌و‌کارهای ما به اندازه کافی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. فرهنگ سازمانی بد حتی بیشتر از کاهش سود و فروش می‌تواند کسب‌و‌کار شما را تهدید کند. پس اگر فرهنگ غالب بر سازمان خود را نمی‌پسندید؛ همین حالا برای تغییر آن اقدام کنید.

در فیلم مانیبال هم می‌بینیم که بیلی بین بعد از شکست در یک بازی حساس، بازیکنان خود را در حال شادی می‌بیند و بعد تصمیم می‌گیرد این بازیکنان را که اتفاقا بهترین بازیکنان تیم هم بودند با بازیکنان سایر تیم‌ها معامله کند.

و در پایان…

این فیلم برای هر کسی که کسب و کاری دارد، پر از نکات مدیرتی است. در این فیلم بیلی را به عنوان یک مدیر موفق شناختیم، اما مدیرهای موفق هم گاهی اشتباه می‌کنند. همانطور که بیلی در گام نهایی اشتباه کرد. او مسئله را به درستی شناخت، مشکل را به درستی تعریف کرد، با شیوه‌های نوین به جذب افراد پرداخت، آن‌ها را آموزش داد و هدایت کرد و به آنچه می‌خواست رسید؛ اما زمانی که لازم بود تصمیم مهم بگیرد به جای موفقیت به رضایت خود فکر کرد.

او در ۱۸ سالگی به اشتباه، با پیشنهاد پول خود را راضی کرد و وارد دانشگاه نشد و به موفقیت نرسید و  در ۴۰ سالگی هم با رد پیشنهاد بزرگ تیم رد ساکس، باز هم به رضایت خود فکر کرد و از موفقیت کسب جام حذفی باز ماند و تیم ردساکس با شیوه‌ی او اما بدون حضور او، این جام را از آن خود کرد.

شما در تصمیم‌گیری‌های خود به دنبال موفقیت هستید یا رضایت؟